مثل آن جسم که از روح جدا می ماند
از منِ بعد تو یک مرده بجا می ماند
عشق بی حد به کسی داشتن آن خود کشی است
که به جان دادنِ در راه خدا می ماند
رفتنت حادثه ای بود که با دیدن آن
تا همیشه دهن پنجره وا می ماند
بد شکسته ست دلم ،این همه دلداری تو
آب دادن به گلی سوخته را می ماند
جای آزادگی احساس اسارت دارد
هر که از بند تو ای عشق رها می ماند
بی تو محکوم به بی وزنی ام و تا به ابد
هستی و نیستی ام روی هوا می ماند

می روی،
بس که به این خانه تعلق داری –
در دل آینه تصویر تو جا می ماند