حس کرده بودم اتفاقی کوچک افتاده ست
بر روی دیواری خراشی اندک افتاده ست

حالا خودم را سخت در بند تو می بینم
دیواری از سنگم که رویش پیچک افتاده ست

آیا به جز تسلیم راه دیگری دارد؟
سرباز بی شاهی که در میدان تک افتاده ست

غیر از تو تصویری نه می خواهم نه می بینم
از چشم من دنیای بی تو بی شک افتاده ست

در نامه ای اقرار کردی عاشقی، حالا
در دست این دیوانه از تو مدرک افتاده ست