اشک باید در آغوش یاری بریزد زلف بر شانههایش نگاری بریزد من سرم روی دوش تو باشد قشنگ است، صخره وقتی از آن آبشاری بریزد چای خوب است اما از آن بهتر اینست: چای را آنکه تو دوست داری بریزد خواست قلب مرا پر کند از تو این عشق خواست دریا که در جویباری بریزد! عمر ما آن شکوفهست بر شاخه، افسوس میرود با نسیمی بهاری بریزد چهرهام مثل آئینه از غم کدر شد کاش دست تو از من غباری بریزد