تشنه ام تشنه ، ندارم انتخاب دیگری
از سرابی می دوم سوی سراب دیگری
در پی رویای چشمان سیاهت ، سالهاست 
می پرم هرلحظه از خوابی به خواب دیگری
چشم بستی وگذشتی ، گرچه من با سادگی
باز کردم روی لبخندت حساب دیگری
کاش جای نه ، در آن تاریکی بی انتها
برق می زد روی لب هایت جواب دیگری
در سرم پیچید فکر حلقه آغوش تو
در نیاوردم اگر سر از طناب دیگری
اشک یا لبخند ، بعد از تو چه فرقی می کند؟
می گذارم هی نقابی بر نقاب دیگری
تشنه ام امشب،بیا با ناگهان بوسه ات
لب به لب کن استکان را از شراب دیگری